بنا به چیزی که تافلر میگوید ما از عصر صنعتی عبور کردهایم و به عصر اطلاعت رسیدهایم. در این عصر ما بجای نیاز به کارگارهای ساده که کارهای تکراری را انجام میدهند، نیاز به کارگران دانشمحور داریم. آموزش دانش به این افراد بسیار مهمتر از قبل شدهاست به همین دلیل آموزش فراگیرمحور(Learner-centered design) مطرح است.
آموزش فراگیرمحور(Learner-centered design) چیست؟
نگاه این نوع آموزش این است که هر فردی متفاوت است. هر فرد اطلاعاتی که میگیرد را به صورت متفاوتی گزینش میکند. پس ما نباید مطالب را برای همهی انسانها به یک شکل بگوییم. هر فرد با فرد دیگر متفاوت است. پس بجای اینکه معلم برای کل افراد به یک شکل چیزی را توضیح دهد، باید اجازه دهد که خود فراگیر اطلاعات را به روش اختصاصی یاد بگیرد.
چرا ما انسانها متفاوتیم؟
همانطور که در دوره نوروساینس تاکید کردیم مسیرهای عصبی ما بر اساس مسیرهای عصبی گذشتگان(که در دوره روانشناسی فرگشتی راجع به آن توضیح دادیم) و مسیرهای عصبی اختصاصی هر فرد که با تجربهی زیستهی متفاوت هر فرد گره خوردهاست شکل میگیرد.
از لحاظ شناختی ما دو نظریهی بسیار مهم در اینجا داریم:
نظریه پردازش اطلاعات(Information Processing Theory)
در این نظریه، افراد اطلاعات گزینشی را در حافظه کوتاهمدت به صورت متفاوت نسبت به هر فرد دیگر ایجاد میکنند. باز این اطلاعات به صورت متفاوتی نسبت به هر فرد دیگر به حافظه بلند مدت منتقل میشود. پس در عمل حرف این نظریه این است که تفاوت انسانها در نوع پردازش اطلاعات را باید متوجه شد.
Scheme Theory
در این نظریه، دانش به صورت واحدهایی هستند که در ارتباط با واحدهای دانشی قبلی معنا مییابند. حال با توجه به اینکه واحدهای دانشی هر فردی متفاوت است. شناخت این نوع واحدها حائز اهمیت است. در عمل به دلیل وجود واحدهای دانشی قبلی متفاوت، انسانها متفاوت هستند.
Constructivism
در این نظریه که به آن در فارسی ساختنگرایی نیز میگویند، امثال ویگوتسکی و پیاژه صحبت کردهاند که در پست تکنولوژی آموزشی بیشتر راجع به آنها توضیح دادیم. در این نظریه، دانش توسط افراد ساخته میشود. پس معلم باید این ساخت دانش را صرفا تسهیل کند.
Humanism
در اینجا صحبت این است که یادگیری، یک تمایل ذاتی است. اما انسانها از کسی به صورت مستقیم یاد نمیگیرند. بلکه افراد صرفا میتوانند این فرایند را تسهیل کنند. در این نظریه یادگیری باید با مشارکت کامل و ایجاد درگیری ذهنی فراگیر رخ دهد. پس خود فراگیر باید مشکلات خود را مشخص کنند و به صورت اختصاصی آنها حل شوند.
پیشگامان اولیه
مهم است بدانیم که جنبشهای آموزشی متفاوتی وجود داشتند که باعث شدند تا آموزش فراگیرمحور ایجاد شود. تیم آقای گیمیفیکیشن به صورت خیلی مختصر به بررسی 3 مورد میپردازد.
Dewey’s progressive education
اصلاحات آموزشی Dewey در دهه 1880 شروع شد. حرف کلی وی این بود که باید اجازه داد فراگیر مسائل آموزشی را تجربه کند، مشاهده کند و روی آنها تعمق کند. در نظریات وی تعاملات اجتماعی بسیار مهم بود. نشق معلم تسهیلگری بود. اما خیلیها معتقدند که به علت استخدام بد معلمان و ندادن حقوق کافی، این نقش به درستی ایفا نشد.
مونتسری
این خانم فیزیکدان، چهارمرحله رشد را در نوزادان مشاهده کرد و تلاش کرد با ابداع یک سیستم آموزشی که تاکید زیادی روی استقلال کودک داشت رشد را در این چهارمرحله بیشینه کند.
بلوم
راجع به طبقه بندی بلوم قبلا مفصل صحبت کردیم. وی بحث آموزش مبتنی بر استاد شدن(Mastery-based learning) را مطرح کرد. حرف وی ساده بود. چرا باید آموزش را به زمان محدود کنیم؟ ممکن است کسی زودتر یا کسی دیرتر موضوعی را یاد بگیرد. بجای این کار باید آموزش مبتنی بر دستاورد باشد.
یعنی تا کسی در موضوع اول به مرحله استادی نرسد نباید به مرحلهی بعد برود. تحقیقات نشان داد که وقتی از این روش استفاده میشود. خروجی آموزشی تغییر قابل ملاحظهای میکند.
ارزشهای یادگیری فراگیرمحور
برای فهم دقیق ارزشهای یادگیری فراگیرمحور اجازه دهید. این مورد را قسمت به قسمت ببینم.
روشها
- توسعهی انگیزه درونی و علاقه به یادگیری
- توسعه قوانین خودتوسعهگری برای فراگیر یعنی خود فراگیر برای یادگیری خود قوانینی ایجاد کند.
- توسعه مهارتهای همکاری برای بسط دانش فعلی
اولویتها
اولویت در این سیستم آموزشی، انگیزه درونی مدرس مهمترین عامل است.
روشها
- سرعت آموزش برای هر فرد باید متفاوت باشد.
- محتوای اموزشی باید برای هر فرد متفاوت باشد.
- روشهای آموزش باید برای هر فرد متفاوت باشد.
- روشهای ارزیابی باید متفاوت باشد.
نقش گیمیفیکیشن در یادگیری فراگیرمحور
مشخصا گیمیفیکیشن و طراحی پاداش بسیار زیاد میتواند تسهیلگر این موارد باشد. با اضافه کردن گیمیفیکیشن و بازی مثبت میتوانیم مطمئن باشیم که کاربر مسیری پیش رو را تا انتها پی میگیرد.