در مورد انواع مختلف بازیکن طبق مدل هکساد در قسمت های پیشین صحبت شد. طراحی کاربر محور در گیمیفیکیشن موضوع مهمی است که در واقع شخصیت ها و ویژگی های هرنوع کاربر را در بازی در نظر می گیرد و به ما اجازه می دهد تا متناسب با سلیقه هرگروه بازی هایی را طراحی کنیم.(اگر هنوز نمی دانید گیمیفیکیشن چیست کلیک کنید)
اما انواع کاربر، به طور مستقیم، در مورد اینکه هر گروه کاربر کدام عنصر و مکانیک بازی را بیشتر دوست دارند و ترجیح می دهند چیزی نمی گویند. با این وجود، ثابت شده است که بین انواع مختلف کاربر و سلایق کاربران برای عناصر بازی مختلف رابطه وجود دارد.و این باعث به وجود آمدن طراحی کاربر محور شده است.
هرچند که این رابطه فقط یک بخش را شامل می شود، زیرا انواع کاربر فقط یکی از فاکتورهای تاثیرگذار در انتخاب مکانیک های بازی است، و فاکتورهای تاثیر گذار دیگری نیز هستند که در این عناصر دخیل باشند.و به همین دلیل طراحی کاربر محور کار سختی است!
به منظور ایجاد متدهایی برای ارزیابی و طراحی کاربر محور، نیاز به یک درک کامل و جامع از میزان علاقه کاربر نسبت به عناصر مختلف بازی وجود دارد. به عنوان مثال، اگر یک کاربر خاص، از عنصر رقابت اجتماعی، نوار پیشرفت یا جایزه گرفتن لذت می برد، باید نظر سنجی از شرکت کنندگان صورت گیرد تا فهمید هرکدام به چه میزان در حین بازی از این عناصر لذت می برند. سپس با استفاده از آنالیز فاکتور می توان میزان علایق هریک را سنجید و آنها را طبقه بندی کرد.
بعد از بررسی های صورت گرفته توسط متخصصین در این حوزه، هشت گروه از عنصرهای طراحی بازی مشخص گردیده است که در سه گروه کلی طبقه بندی می شوند.
محرکهای شخصی در طراحی کاربر محور
این گروه نماینده علایق کاربر بر اساس تجربه خودش با سیستم است. که شامل دو گروه از عناصر طراحی می شود: عمیق شدن در بازی و پیشرفت. که این دو نقش حمایتی را برای کاربر ایفا می کنند و باعث می شوند بازیکن مراحل مختلف را تکمیل کند و به اهداف خود برسد.
- عمیق شدن در بازی: به کاربران اجازه می دهند بیشتر در بازی انگیج شوند، و به آنها این حس را می دهند تا خودشان را بزرگتر ببینند. این گروه شامل عناصری مانند: تم، روایت و داستان، جعبه اسرار می باشد.
- پیشرفت: به کاربر کمک می کند تا میزان تکمیل سطوح خود را ردیابی کند و برای سطح های بعدی بازی برنامه ریزی کند تا هرچه زودتر به اهداف نهایی برسد. این گروه شامل عناصری مانند: سطوح، فیدبک از پیشرفت و یادگیری.
محرکهای بیرونی
این گروه نماینده علایق کاربر در به دست آوردن انگیزه های خارجی است. که شامل سه گروه از عناصر می شود: انگیزه، ریسک و پاداش، و سفارشی سازی
- انگیزه بیرونی: انگیزه های بیرونی که کاربر به خاطر آنها وظایفی را در طول بازی انجام می دهد تا آنها را به دست آورد مانند: بج یا نشان، دستاورد، گواهی و پاداش.
- ریسک و پاداش: این گروه شامل عناصری است که به کاربر اجازه می دهد تا برای برنده شدن هیجان داشته باشد، چه با بازی کردن مهارت های بازی (مانند چالش ها) یا شانس های خود بازی (مانند قرعه کشی)
- شخصی سازی: این گروه به کاربر اجازه می دهد تا سیستم را به نفع خود تغییر دهد. درنتیجه، این توانمندسازی کاربر برای تغییر عوامل خارجی بر توانایی او در رسیدن به هدف های بازی تاثیر می گذارد. مثل: آواتار، اقتصاد مجازی، و امتیازاتی که می تواند برای گزینه های شخصی سازی استفاده کند.
محرکهای اجتماعی
این گروه از عناصر نشان دهنده میزان علاقه کاربر به روابط و تعاملات اجتماعی است. که شامل این سه گروه میشود: اجتماعی سازی، نوع دوستی (Altruism) و پشتیبانی (Assistance) می شود.
- اجتماعی کردن: کاربران را قادر می سازد تا با یکدیگر ارتباط داشته و در تکمیل وظایف باهم همکاری کنند یا حتی خود را با یکدیگر مقایسه کنند. عناصری مثل: لیدربورد، رقابت، و شبکه های اجتماعی
- نوع دوستی: به کاربران این حس را می دهد که جزئی از یک نظام با معنی هستند و برای یک دلیل با ارزش با هم همکاری دارند. عناصری مثل: اشتراک دانش و هدیه دادن
- پشتیبانی: کاربران می توانند از دیگر کاربران سیستم در حل مشکلات کمک بگیرند. به این ترتیب به آنها کمک می کند تا هرگونه سختی ای که در طول انجام مراحل ممکن است باآن مواجه شوند را حل کنند. مانند شانس اولیه
58 پاسخ
عالی بود ممنون از مطالب خوبتون
لطف داری الهام جان
جواب سوال 1 روز 16 دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار :
آقا یه موضوعی که همیشه روی اعصاب منه ولی انجامش نمیدم که احمق بنظر نرسم، اختلاف مبلغی هست که گاها رستورانای خیلی لاکچری روی فیش نهایی اشتباهی اعمال میکنن! چون مبلغش اونقدرا زیاد نیست من همیشه احساس میکنم اگه برم و به صندوق این موضوع رو بگم که من میدونم تو دای بیشتر از حقت از من پول میگیری، آدم غیر لاکچری و خسیسی به حساب میام که بلد نیست بدون حساب کتاب پول بکشه:(( نمیدونم میتونی درکم کنی یا نه ولی خیلی احساس بدی داره…
فکر میکنم موضوعی هست که هممون حسش کردیم!و بسیار زیاد رو مخ هممون رفته!
جواب سوال 2 روز 16 دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار :
گاهی اوقات مشتری با اینکه میدونه سوال پرسیدن رایگانه، درخواست مشاوره یا اطلاعات بیشتر از محصول یا خدمات نمیکنه! چون اول احساس میکنه باید با اون اطلاعاتی که توی سایت یا پیج درج شده موضوع رو بفهمه و اگه همچنان متوجه نوع خدمت یا ویژگیهای اصلی محصول نشده پس یعنی اون خنگه و احتمالا همه با یکبار دیدن سایت و خوندن مطالبش همه چی رو راجع به اون کسب و کار میفهمن و اگه یکی نفهمه پس خنگه!
دوم اینکه گاهی از اوقات هم مشتری فکر میکنه اگه بخواد سوال بپرسه و وارد تعامل دوجانبه با کارشناس فروش یا پشتیبانی اون مجموعه بشه، توی رودربایستی قرار میگیره و درگیر فرآیند خرید اجباری میشه!
و مثلا به خودش میگه من که تلفظ هیلی از این اصطلاخا رو هم بلذ نیستم!
جواب ۱ روز ۱۶
من معمولا وقتی میخوام درخواست توضیح دوباره کنم همچین حسی دارم. مثلا یکی میشینه ده دیقه یه چیزیو توضیح میده منم وسطش حواسم پرت میشه و تا آخر نمیفهمم چی میشه. تهش هم تشکر میکنم و میرم و سعی میکنم یکی دیگرو بفرستم که بره دوباره همون توضیحو بشنوه
باز من دهن طرف رو صاف میکنم بس که سوال میپرسم مخصوصا اگر حس کنم طرف خوشش نمیاد:)
جواب ۲ روز ۱۶
تو خود اسکیپ روم اینجوریه که معمولا مردم هر کار احمقانه ای رو انجام میدن و فک میکنن که بخشی از بازیه حتی با وجود اینکه میدونن تو دوربین دیده میشن. ولی بعد بازی و وقتی که نظرشونو ازشون میخوایم خیلی افراد اگه انتقادی از روند بازی داشته باشن نمیگن.
وقتی تبلیغ می کنن در مورد چیزی که قصد خریدش را نداریم، هر چیزی باشه از اونجایی که کسی جذب نمیشه، نه خودم در کل فکر می کنم هرکسی مشتری شود گول خورده.
وقتی ساز میزنن همه سریع رد میشن و منم سختمه وایسم تنهایی
درسته
در مورد کسب و کار کتاب فروشی
خیلی ها در مورد کتابی که نمی شناسند نمی پرسند.
و این باعث میشه که شما بگی “راستی راجع به فلان کتاب چیزی شنیدی؟”
جواب سوال 1 روز 16:
من گاها تو بعضی از رستورانا دوس دارم اول غذاهای مختلفشون رو تست کنم بعد از هر کدوم که خوشم اومد سفارش بدم ولی نمیکنم
جواب سوال 2 روز 16 :
توی کسب و کار ما تست کردن مدلای بیشتره و سوال پرسیدن در مورد چیزایی هستش که نمیدونه
چه خوب میشد اگر یشد همه رو تست نیم بعد سفارش بدیم:)
سوال اول روز شانزدهم از دوره گیمفیکیشن در کسب و کار: یه باری که رفتم یه آرایشگاه برند شهرمون و اون کار من و خراب کرد و من خیلی ناراحت بودم ولی از بس که اطرافیان به به و چه چه کردن من نتونستم بگم این چه کاریه با اینکه خیلی ناراحت بودم و اون شخص الان برند ش تو کشور هم شعبه داره ولی من هیچی نگفتم و متاسفانه خیلی راحت مبلغی که ده برابر مبلغ واقعی بود و پرداخت کردم :///
حالا یه چیز بگم من یه استادی داشتم میگفت هر جا میخواین برین قبلش یه سر چی در مورد اون کار و اصطلاحات معروفش انجام بدین مثلا حتی وقتی میخواین برین دندونپزشکی یا… و جالبه هر بار من به این توصیه اش عمل کردم از نظر مخاطبم خیلی هم آدم زرنگ و مطلعی به نظر رسیدم در صورتی که فقط چند تا اصطلاح و فقط حفظ کردم 🙂
واقعا جوابه یا اینکه از یسری کلمات استفاده کنی که حماقتت به چشم نیاد مثل بستر ،تعبیه کردن، فرآیند و..
سوال ۲ :
فک میکنم تو بیمه اینکه مردم بخوان از شرایط و ضوابط پرداخت بیمه هی سوال کنن خجالت میکشن و همین عدم اطلاع از شرایط پرداخت های بیمه باعث میشه ملت هنگامی که به کمک هزینه بیمه احتیاج دارن تازه متوجه میشن بیمه اون شرایط و متقبل نمیشه.
دقیقا
روز 16 سوال1: اکثر اوقات داخل یه جمعی که هستم میخوام نظر خودمو راجب بحث بگم ولی نمیگم و باید چند نفر نظرشون رو بگن تا واسم عادی بشه و بعد بگم
سوال 2: مشتری نمیاد سوال بپرسه یا بگه دورت چیه و چه اتفاقی داخل دورت میفته و میخواد خودش همه چیز. از دل پیج در بیاره
البته همه اینطوری نیستن آدمای تیپ ان و اس متفاوت رفتار میکنن
سوال ۱ روز ۱۶
مثلا در همین دوره که من شرکت کردم خیلی وقتا جوابایی که می دم خیلی حساب شده هست و یا اینکه مثلا سوالا رو جواب نمیدم برای اینکه فکر می کنم شاید خیلی درست نباشه جوابام البته خودم می دونم فکرم اشتباه چون تازه دارم باالفبای این موضوع آشنا می شم
جوابات تا الان واقعا حساب شده بوده
جواب ۱ روز ۱۶ از دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار:
اولین مورد که بخوام مثال بزنم همین کسب و کاری که شروع کردمه، چون فوق لیسانس نرم افزار داشتم ولی کسب و کاری تو حوزه ی هنر شروع کردم، و این از نظر بقیه قابل درک نبود.
دومی کامنت گذاشتن و جواب دادن تو این جور دوره ها، مثلا تو این دوره، اولش می گفتم شاید جوابام پاسخ درستی نباشه و از نظر بقیه احمقانه باشه ولی اگر جوابی داشته باشم حتما کامنت می کنم چون شرکت کردم که یاد بگیرم هر چند کم و مهم نیست که کی چی فکر می کنه
سومین موردم که پارک دوبل، یک ساعت طول می کشه آخر سرم میرم جایی پارک می کنم که بتونم ماشینو جا بدم
مورد سوم تو حلفم کلا درد دندونم رو به کل فراموش کردم:))
جواب ۲ روز ۱۶ام دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار:
فکر می کنم یکیش سوال پرسیدنه، یک تقویمی طراحی کرده بودم و عکسشو تو پیج گذاشتم، یکی دو نفر در موردش سوال کردن و منم حس کردم که شاید برای خیلیا سوال باشه، کامل توضیحش دادم و دیدم سوال خیلیا بوده.
ایول آره کلا پیجت برای منم کلی سوال داشت !دروغ چرا
چرااا؟
والا خب نمیفهمیدم خیلی چیزاشو
سوال ۱ روز ۱۶ :
من وقتی با یکی تلفنی حرف میزنم و متوجه کلمه طرف نمیشم یکم صبر میکنم تا تحلیل کنم و حرفش رو بفهمم
و اگه نفهمم چی گفته از ترس اینکه طرف از دستم شاکی نشه که مگه کری و … الکی ادعا میکنم که فهمیدم چی میگی و بعدا سعی میکنم کلمه ها رو کنار هم بذارم و بفهمم درست فهمیدم یا نه
نمیدونم چرا این کار رو میکنم با اینکه هر دفعه به دردسر میفتم اما ناخوداگاه انجامش میدم انگار ضعف میدونم دوباره پرسیدن رو
سوال ۲ :
والا تو شغل من مشتری ها معمولا چیزی ندارن که نپرسنو بعضیا از سر بیکاری انقدر ازت میپرسن که شاکی میشی
مثلا طرف ظرف شکل کاسه رو برمیداره و مبپرسه این چیه خب معلومه کاسه هستش اینه که من چیزی واقعا به ذهنم نمیرسه مشتری های من معمولا انقدر سوال میپرسن که من از همه کارهام میفتم .
خدا صبر بده بهت پس:)
جواب اول روز شانزدهم-گیمیفیکیشن در کسب و کار
راستش مثلا خیلی پیش اومده که فکر کردم اگه مطلب دربارش بزارم خیلی ساده و پیش پا افتاده است ولی کم کم با سوالا و کامنتای مخاطبا جاهایی که میدیدم با اب و تاب از همون مسائل ساده میگن .فهمیدم من چون این چیزا رو میدونم فکر میکنم ساده هستند و خیلیا که اصلا توی فضا نیستند براشون خیلی عجیب و جذابه در واقع ما یادمون میره اول “تاتی کردیم”بعد راه افتادیم
من خودم خیلی این مشکل رو دارم بعضی وقتا وسط کارگاهام میبینم ملت یجوری نگام میکنن میفهمم خیلی چیز سختی رو ازش گذشتم و هیچکی هیچی ازش نفهمیده:)
اره توی ارتباط رو در رو حداقل میشه از چشماشون فهمید
جواب دوم روز شانزدهم-گیمیفیکیشن در کسب و کار
خوب تقریبا اعتراف به اینکه نمیدونم توی فرهنگ ما از سختترین کاراست که حالا اینجا جای صحبت درباره دلیلش نیست.ولی جالب اینجاست که ادما مستقیم پیام میدن یا تماس میگرن اما حاضر نیستند حضوری بپرسن که مثلا من که فلان مشکلو دارم چه حرکتایی انجام بدم یا ندم وقتی ازش میپرسی چرا حضوری نپرسیدی میگه ترسیدم بقیه بگن چه خنگه یا اینکه مشکلمو بزرگتر از انچه هست بدونن یا بهم ترحم کنند یا هر چیز دیگه.از اون بدتر که بعضیا میگن گفتم خودش درست میشه یعنی حاضرن سوال نکنند و مشکلشونو نفهمن تا مسئولیتی هم نداشته باشن.
دقیقا:))
سوال 1 روز 16:
راستش چیز خاصی به نظرم نمیاد الان. وقتی قطعا بوده و همون لحظه حسش کردم منتهی الان حضور ذهن ندارم.
سوال 2 روز 16:
همین کامنت گذاشتن توی کافه بازار، اینستاگرام و اینجور جاها. خیلیا دوست ندارن که کامنت بذارن
درسته
سوال 1 روز 16: دلم میخواست بپرم وسط باغچه دانشگاه و خب واقعا احمقانه بود خوب شد نکردم :))
سوال 2 روز 16: مثلا اینکه چتمون با مشتریا رو بذاریم یا اینکه بهشون بگیم ست شما ست برتر شده برامون عکس بفرستین معرفیتون کنیم تو سایت هم که کامنت بذاریم با اکانتای مختلف و به بحث و راه بندازیم…یا خودمون هم نظر بدیم و اینا
روز 16 سوال 1 دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار
من یه بار از یه پیج قیمت بگیرم ولی نخرم دیگه روم نمیشه اگه یه محصول دیگه شونو دیدم باز برم قیمت بگیرم
یا یه رستورانی هست که پیانیست خیلی خوبی داره که یکی از دلایلی که باز میرم اونجا همون آقاست اما خب همچنان روم نمیشه ازش فیلم بگیرم
اینکه فروشنده ها طوری برخورد میکنن که انگار حتتتتما باید یه چیزی بخری رو مخمه در صورتی که من خیلی اتفاق افتاده یه چیزیو میبینم ولی روزای بعدی میرم میخرمش نه اون لحظه (فکر کنم ربطی نداشت)
خب دیگه فروشنده باید اینجوری رفتار کنه وگرنه فروشش ک میشه
یعنی یک فروشنده خوب کسی هست که هرچیزی رو بفروشه و یک خریدار خوب کسیه که هرچیزی رو نخره
روز 16 سوال 2 دوره گیمیفیکیشن در کسب و کار
کار من خیلی تخصصیه و خب مشتری تصور میکنه اگر ازم زیاد سوال بپرسه خنگه 🙂 در صورتی که من لذت میبرم از اینکه چیزایی که میدونم رو بهشون یاد بدم
و باید یجوری به طرف بفهمونی اینو!
سوال 1 روز 16 :
آره مخصوصا درباره سوال پرسیدن . معمولا من اولین سوالو نمیپرسم و اول به سوالهای بقیه گوش میدم بعد سوالمو میپرسم و انقدر پیش اومده که بقیه دقیقا سوال منو میپرسن و خیلیم تشویق شدن برای اون سوال .
اما وقتی که من معتقد باشم چیزی اونجوریه که من فکر میکنم ، کل دنیا هم خلافشو بگن من بازم سر حرف خودم هستم . فوقش میگم نظر من اینه . هیچ وقت نظراتم تحت تاثیر کسی یا یه جمعی نبوده .
سوال 2 روز 16 :
خب مثلا یوقتی پیش میاد کسی یه قسمتی از پستی که من گذاشتمو متوجه نشده و قطعا نمیپرسه . اما تو پیجا میبینیم وقتی یه نفر شجاعتشو داشته چیزیو بپرسه که اقا این چیشد مبهمه منظور چیه ، پشت سرش همه دونه دونه میپرسن .
توی خیلی جلسات که مدیرا با کارمنداشون دارن مثلا میپرسن که کسی مشکلی نداره؟
بعد هیچکی حرف نمیزنه ولی خدانکنه یه نفر اولی شروع به حرف زدن بکنه حالا دیگه همه میان مشکلاتشون رو میگن
دقیقااااا خیلی جاها اینجوریه
سوال اول روز شانزدهم:
من خیلی وقتا که ی اتفاق خاصی میفته یا مناسبتی هست یا عکسای خوبی از مناظر میگیرم دوس دارم استوریش کنم ولی حس میکنم خیلی احمقانه و خزه. ولی وقتی ببینم چند نفر در همین موارد استوری گذاشتن اونوقت راحت تر میتونم ایتوریش کنم
یا گاهی تو کلاسای دانشگام یه سوالاتی برام پیش میاد یا اینکه یه نکته هایی رو از حرفای استاد متوجه میشم که حس میکنم پرسیدن یا گفتنش مسخرست. ولی بر حسب اتفاق یکی دیگه اون سوال یا حرفا رو میزنه و استادم کلی خوشش میاد و میگه که معلومه به درس توجه و دقت داری و من میمونم و حس پشیمونی از نگفتن
باز من معروفم به پرسیدن سوالات احمقانه
سوال دوم روز شانزدهم:
بنظرم خیلی از متقاضیان بیمه از اینکه راحت در مورد هزینه و کاربردای بیمه مورد نظرشون بپرسن حس احمق بودن یا بیکلاس بودن دارن. و یه چیز دیگه که زیاد دیدم اینه که وقتی واسه وسیله بیمه شدشون مخصوصا ماشینشون اتفاقی میفته همه هزینشو از جیب خودشون میدن که از برگه ی بیمه استفاده نکنن و سال بعد تخفیف بگیرن. بنظرم خیلی فرهنگ اشتباهیه که جا افتاده
خب اگه میخوای از بیمه استفاده نکنی اصلا چرا بیمه میکنی!؟
پون مجبوریم و اگر بیمه نداشته باشیم جریمه میشیم
سوال 1 روز شانزدهم:
من هر وقت اصطلاحا یه خدمتی رو میگیرم مثلا ارایشگله رفتن، هر چقدر هم ناراضی باشم از نتیجه نمی تونم چیزی بگم و اعتراض کنم
چراشو خودمم نمی دونم
اینجوری نیست که حس کنم احمق هستم
اخ اخ جدیدا من یه فاجعه توی ارایشگری داشتم یعنی همه جر خورده بودن من فک میکردم واقعا موهام خوبه چقدر مسخره شدم:)))))))
😀
سوال 2 روز شانزدهم:
به نظرم کلا سوال کردن برای عموم سخته،
مثلا وقتی یه نفر متخصص داره صحبت میکنه و اصطلاحاتش رو متوجه نمیشن، چون فکر میکنن احمق یا نادان به نظر میرسن، نمیپرسن
یا خیلیا موقع خرید مثلا میوه، نمی پرسن کیلویی چند؟ چون فکر می کنن چیپ به نظر میرسن
و متخصصای کامپیوترم کلی اسمای عجیب غریب میگن و این باعث گیجی مخاطب عادی میشه!
من یزمان بهمه میگفتم کامپیوترت خرابه و مشکلی پورتای شیرپوینته!
دقیقا
نمیدونم به احمق بودن ربطی داره یا نه، اما به نظرم تلفن زدن به پشتیبانی یا فروشنده یه ترسی داره که آدم انجامش نمیده (شاید بخاطر این باشه که آدم رو تو رودربایسی قرارمیدن و…) اما چت کردن و پیام دادن برای اکثر کاربرا راحت تره…
مثلا ادمین اینستای یه دوستم شده بودم و اون بهم گفته بود که به هرکی دایرکت یا کامنت داد بگم که با مغازه تماس بگیره، چون خودم تو مغازه ش نشسته بودم میتونم بگم که حدودا از 50 نفری که شماره بهشون میدادم یه نفر یا دو نفر بیشتر زنگ نمیزد!!
و حالا نکته مهم همینه این پشتیبانی خیلی خیلی میتونه به فروش بیشتر منجر بشه و کسب و کارا نادیدش میگیرن!
و از اون طرف وجود یسری کتاب به اسم “برای احمق ها” که مثلا میگه آموزش جاوا برای احمق ها که فروش خارق العاده ای داره نشون میده که خیلی وقتا ما دلمون میخواد بهمون همه چیز به ساده ترین شکل ممکن توضیح داده بشه!